عمو میشه تنها باهاتون صحبت کنم؟
و به گوشه ای از سالن اشاره کردم.
-خب بگو میشنوم. -عمو میشه تنها باهاتون صحبت کنم؟
و به گوشه ای از سالن اشاره کردم.
-خب بگو میشنوم
بقیه در ادامه مطلب
سلام به سایت خودتون خوش اومدید
شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن
و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن
کاربر برتر ما در انجمن باشید
دل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنید
شما عزیزان میتوانید عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!
برای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید
و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفت
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
9080 | 10543 | hermanqueda |
![]() |
5 | 346 | morteza |
![]() |
1 | 506 | admin |
![]() |
1 | 280 | admin |
![]() |
1 | 493 | padash |
![]() |
1 | 491 | padash |
![]() |
0 | 439 | leili |
![]() |
0 | 428 | leili |
![]() |
0 | 432 | ziiba |
![]() |
0 | 557 | ziiba |
![]() |
0 | 459 | ziiba |
![]() |
0 | 409 | ziiba |
![]() |
0 | 360 | ziiba |
![]() |
0 | 365 | tiyana |
عمو میشه تنها باهاتون صحبت کنم؟
و به گوشه ای از سالن اشاره کردم.
-خب بگو میشنوم. -عمو میشه تنها باهاتون صحبت کنم؟
و به گوشه ای از سالن اشاره کردم.
-خب بگو میشنوم
بقیه در ادامه مطلب
با ریموت قفل ماشینو باز کردمو سوار ماشین شدم......
وای خدا رم داره میترکه. حالا امشب باید چیکار کنم؟
انقد فکر های مختلف تو سرم چرخ زد که نفهمیدم کی رسیدم به خونه.
پیاده شدمو در خونه رو با کلید باز کردم......... به خونمون نگاه کردم....خونه ای که کلی از خاطراتم توش بود
بقیه در ادامه مطلب
لاهاز زبون دریا
......................
از در اتاقش بیرون اومدمو با سرعت به سمت اتاقم دیویدم.
درو محکم بستمو تکیه دادم بهش و دستمو روی قلبم گذاشتم
-وای خدای من!اینکه همون یارو بود که تو ابدار خونه دیدم و بعد کلی زبون درازی روش اب ریختم
بقیه در ادامه مطلب
و ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم..........
تو راه به این فکر میکردم که چیکار کنم تا دریا عاشق من بشه....
بقیه در ادامه مطلب
شرکت طبقه20بود و متاسفانه اسانسورش شیشه ای بود که کل خیابون زیر پام بود.منم که ترس از ارتفاع دارم خدا بخیر بگذرونه!دکمه 20رو فشار دادم و چشمامو بستم و شروع کردم به صلوات فرستادن...ای بابا پس چرا نمیرسیم؟من دگه دارم خودمو خیس میکنم.مامان غلط کردم
بقیه در ادامه مطلب
قسمت اول رمان دریا زندگی من
نوسینده فاطمه.ح1198 یاelnaziii
نظر یادتووووووووون نره
قسمتی از رمان:
بااحساس وول وول کردن چیزی روی گردنم عین برق گرفته ها از جام پریدم.میدونستم این شوخیهای بی مزه کار کسی نیست جز طرلان.
کرم ریختن عادت همیشگیش بود!انگشتشو اروم رو گردنم میکشید تا بیدار شم!اخه من روی گردنم خیلی حساسم......
اره اینطور بیدارم میکرد دیگه.....سادیسم داشت بچم طفلی!بلاخره بعد از کلی مالوندن چشمام دیدم شفاف شد.
-بیدار شدی؟
-اره دیگه بیدارم کردی گمشو از اتاقم بیرون!
-اخرشم یاد نگرفتی مثل ادم بگی لطفا از اتاقم خارج شو!
-هر وقت تو ادم شدی منم ادم میشم.
-من میرم پاییین تو هم زود بیا باید بری شرکت
و از اتاق خارج شد.
سلااااااااااااااااااااااااااام
امیدوارم حالتون خوب باشه
من از امروز تصمیم گرفتم که شروع به نوشتن رمان کنم
و اما اولین رمان من که اسمش:دریای من هست نام گذاشتم
اما میترسم خوشتون نیاد
و ازتون خواهش میکنم که لایکم کنید
دوستوووون دارم
ین داستان در باره دختریه به نام دریا...دختری از جنس شیشه و خیلی شکننده اما اون خودشو پشت ماسکی مغرور پنهان کرده.....
داستان از جایی شروع میشه که دریا سعادت تک فرزند خانواده سعادت تو یه شرکت مهندسی مشغول به کار میشه و با رییس شرکت به نام کاوه اشنا میشه و کاوه کم کم دل به دریا میبنده.........اما ای کاش هیچوقت دل نمیبست
چون خانواده دریا اونو میخوان مجبور به ازدواج با پسر عموش کنن....... پسری که دریا همیشه ازش متنفر بوده.........
لحظه های خوش من و تو
بهترینا برای من و تو