loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
hidden7211 بازدید : 312 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

 

اهای کافه چی...!!!!

از ما که گذشت....

 

اما هرکه تنها امد اینجا....

مپرس چه میل داری...؟!؟!؟!؟!؟!؟!

 

تلخ ترین قهوه دنیا را برایش بریز....

 

ادمهای تنها....

مِزاج شان به تلخی عادت دارد...!!!!

hidden7211 بازدید : 362 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

وقتی دستـان تو

در دستـان من باشد

دست را می بــــــــــــــازم  .    .   .


 

حتـــــــــی اگــــــر تــــــــمــــــــام حکـم های دل

در دســـــت مــــن باشــــــد .     .     .

 

 

 

 

hidden7211 بازدید : 327 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (3)

 

.....
لباسامو پوشیدم و راه افتادم.
تا گیم نت پیاده حدود نیم ساعتی راه بود اما هوا گرم بود از طرفی هم باید زودتر سیمکارتمو عوض میکردم تا دیگه زهرا نتونه بهم زنگ بزنه.
یه تاکسی دربست کردم و رفتم طرف گیم نت.
پنج دقیقه بعد رسیدم به گیم نت.
به صاحاب گیم نت که بچه با معرفتی بود سلامی کردم

.

hidden7211 بازدید : 398 پنجشنبه 01 اسفند 1392 نظرات (3)

 

 


بعد از اون روز که مینا با مادرش اومد خونه خالم دیگه مینا نیومد.
کار هر روزم شده بود نشستن جلوی در برای دیدن مینا.نمیدونم دلیل اون کارمو چطوری بگم.
واقعا به انتظار نشستن برای دیدن مینا برام دلپذیر بود. با قاطعیت میگم که بهترین لحظات اون سفرم انتظار کشیدن برای دیدن مینا بود.
گاهی وقتا دیگه طاقت نمیاوردم و به مینا اس میدادم بیا بیرون.
معمولا بعد از چند دقیقه با یه لبخند میومد بیرون دستی برام تکون میداد و میرفت داخل

.

hidden7211 بازدید : 469 چهارشنبه 30 بهمن 1392 نظرات (1)

 

.....
نیم ساعتی نشستم که در باز شد و خالم همراه بچه وارد شد اما انگار تنها بود.
مستقیم رفت طرف در خونه و بازش کرد رفت داخل.
انگار منو ندیده بود.
بلند شدم رفتم پشت سرش و سلام کردم.
نگاه خاله روم قفل شده بود. تعجب توی چشماش موج میزد.
-سلام عزیزم.
اومد صورتمو بوسید.

-بفرما نکیسا جون.

hidden7211 بازدید : 308 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (3)

 

 

 

سلام عزیزان
میریم سراغ ادامه خاطرات
......سه روز بود که پیشش نرفته بودم ،تو این مدت با گوشی باهم در ارتباط بودیم و هر روز به بهانه های مختلف یکی دو ساعتی گوشیش خاموش بود.
حرفاش دیگه برام معنا و مفهومی نداشت،از اینکه بعضی وقتا میگفت دوست دارم و عاشقتم حالم به هم میخورد.
بعد سه روز دیگه بدون درد راه میرفتم(البته هنوزم باید استراحت میکردم ولی من حوصله نداشتم یه جا بشینم) دوس نداشتم برم پیش زهرا اما شارژم تموم شده بود و اونم میگف دلم برات تنگ شده و میخواد ببینم با یه دنیا نفرت ازش رفتم طرف خونشون ظهر بود و نمیخواستم وقتی از دیوار میرم بالا کسی ببینم ولی اون همش اصرار میکرد که زود بیا کارت دارم

hidden7211 بازدید : 348 پنجشنبه 10 بهمن 1392 نظرات (5)

 


بعد مدرسه اومدم خونه گوشیمو روشن کردم اما خبری نبود.
شب شد و موقع خواب اینبار یه شماره دیگه اس داد سلام.
من- سلام بفرمایید
- میخواستم بگم دیگه به اون شماره زنگ نزن دست مامانمه.
- شما؟
- اووووه چقد تو خنگی همونیم که دیشب جیگرتو خون کردم.

hidden7211 بازدید : 397 چهارشنبه 09 بهمن 1392 نظرات (3)

 

سلام دوستان عزیز
....
واقعا مث قوم تاتار بودن.
همه باهم تا از ماشین پیاده شدن جیغ زنون اومدن طرف چادر.
سر دسته شون یکی از خاله هام بود.
بیچاره دو سه تا خانواده که اطراف چادر ما بودن با دیدن اون جمعیت همون لحظه حساب کار خودشونو کردن و جم کردن رفتن یه جای دیگه.
اول صبی داشتیم از گشنگی میمردیم اونا هم میگفتن باید تا ظهر صب کنید.
حامد و محسن باهم یکی از مرغایی که اورده بودن واسه ظهر رو سیخ زدن و گذاشتن رو اتیش

بقیه در

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1969
  • کاربران آنلاين
  • 01.mariontaiff
  • 02.davidvef
  • آی پی امروز : 125
  • آی پی دیروز : 128
  • بازدید امروز : 847
  • باردید دیروز : 1,003
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 5,710
  • بازدید ماه : 18,336
  • بازدید سال : 85,063
  • بازدید کلی : 2,472,655
  • کدهای اختصاصی

    الکسا