برای مشاهده داستان به ادامه مطلب بروید
سلام به سایت خودتون خوش اومدید
شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن
و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن
کاربر برتر ما در انجمن باشید
دل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنید
شما عزیزان میتوانید عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!
برای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید
و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفت
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
بـفـرمایـیـد خــاطــره بازی(تاپیک جامع نوستالژی) | 3798 | 4648 | davidvef |
تاپیک توضیحی و راهنمای بخش معما لایکدار | 5 | 320 | morteza |
پ نه پ - 5 (طنز) | 1 | 495 | admin |
درخواست پیدا شدن ادمین | 1 | 268 | admin |
اس ام اس فلسفی و جملات قصار زیبا (5) | 1 | 479 | padash |
اس ام اس سرکاری ماه رمضان5) | 1 | 480 | padash |
اس ام اس طنز و خنده دار (5) | 0 | 428 | leili |
جوک های جدید و خنده دار (5) | 0 | 418 | leili |
داستان جالب راننده اتوبوس | 0 | 420 | ziiba |
چه باشد عاشقی؟ ( بابافغانی شیرازی) | 0 | 546 | ziiba |
فوت و فن استفاده از برق لب | 0 | 448 | ziiba |
روغن کرچک برای رشد مو موثر است؟ | 0 | 393 | ziiba |
دلایل قانع کننده برای مهربان بودن | 0 | 350 | ziiba |
اس ام اس ولادت حضرت علی (ع)و روز پدر | 0 | 355 | tiyana |
اهای کافه چی...!!!!
از ما که گذشت....
اما هرکه تنها امد اینجا....
مپرس چه میل داری...؟!؟!؟!؟!؟!؟!
تلخ ترین قهوه دنیا را برایش بریز....
ادمهای تنها....
مِزاج شان به تلخی عادت دارد...!!!!
وقتی دستـان تو
در دستـان من باشد
دست را می بــــــــــــــازم . . .
حتـــــــــی اگــــــر تــــــــمــــــــام حکـم های دل
در دســـــت مــــن باشــــــد . . .
امسال بهار بی تو یعنی
"پاییز"
تقویم برای خودش میگوید.....
.....
لباسامو پوشیدم و راه افتادم.
تا گیم نت پیاده حدود نیم ساعتی راه بود اما هوا گرم بود از طرفی هم باید زودتر سیمکارتمو عوض میکردم تا دیگه زهرا نتونه بهم زنگ بزنه.
یه تاکسی دربست کردم و رفتم طرف گیم نت.
پنج دقیقه بعد رسیدم به گیم نت.
به صاحاب گیم نت که بچه با معرفتی بود سلامی کردم
.
بعد از اون روز که مینا با مادرش اومد خونه خالم دیگه مینا نیومد.
کار هر روزم شده بود نشستن جلوی در برای دیدن مینا.نمیدونم دلیل اون کارمو چطوری بگم.
واقعا به انتظار نشستن برای دیدن مینا برام دلپذیر بود. با قاطعیت میگم که بهترین لحظات اون سفرم انتظار کشیدن برای دیدن مینا بود.
گاهی وقتا دیگه طاقت نمیاوردم و به مینا اس میدادم بیا بیرون.
معمولا بعد از چند دقیقه با یه لبخند میومد بیرون دستی برام تکون میداد و میرفت داخل
.
.....
نیم ساعتی نشستم که در باز شد و خالم همراه بچه وارد شد اما انگار تنها بود.
مستقیم رفت طرف در خونه و بازش کرد رفت داخل.
انگار منو ندیده بود.
بلند شدم رفتم پشت سرش و سلام کردم.
نگاه خاله روم قفل شده بود. تعجب توی چشماش موج میزد.
-سلام عزیزم.
اومد صورتمو بوسید.
-بفرما نکیسا جون.
سلام دوستان ببخشید بخاطر تاخیر
اینم ادامه.....
منتظر نظراتتون هستم....
برای خوندن مطلب به ادامه مطلب بروید
سلام عزیزان
میریم سراغ ادامه خاطرات
......سه روز بود که پیشش نرفته بودم ،تو این مدت با گوشی باهم در ارتباط بودیم و هر روز به بهانه های مختلف یکی دو ساعتی گوشیش خاموش بود.
حرفاش دیگه برام معنا و مفهومی نداشت،از اینکه بعضی وقتا میگفت دوست دارم و عاشقتم حالم به هم میخورد.
بعد سه روز دیگه بدون درد راه میرفتم(البته هنوزم باید استراحت میکردم ولی من حوصله نداشتم یه جا بشینم) دوس نداشتم برم پیش زهرا اما شارژم تموم شده بود و اونم میگف دلم برات تنگ شده و میخواد ببینم با یه دنیا نفرت ازش رفتم طرف خونشون ظهر بود و نمیخواستم وقتی از دیوار میرم بالا کسی ببینم ولی اون همش اصرار میکرد که زود بیا کارت دارم
بعد مدرسه اومدم خونه گوشیمو روشن کردم اما خبری نبود.
شب شد و موقع خواب اینبار یه شماره دیگه اس داد سلام.
من- سلام بفرمایید
- میخواستم بگم دیگه به اون شماره زنگ نزن دست مامانمه.
- شما؟
- اووووه چقد تو خنگی همونیم که دیشب جیگرتو خون کردم.
سلام دوستان عزیز
....
واقعا مث قوم تاتار بودن.
همه باهم تا از ماشین پیاده شدن جیغ زنون اومدن طرف چادر.
سر دسته شون یکی از خاله هام بود.
بیچاره دو سه تا خانواده که اطراف چادر ما بودن با دیدن اون جمعیت همون لحظه حساب کار خودشونو کردن و جم کردن رفتن یه جای دیگه.
اول صبی داشتیم از گشنگی میمردیم اونا هم میگفتن باید تا ظهر صب کنید.
حامد و محسن باهم یکی از مرغایی که اورده بودن واسه ظهر رو سیخ زدن و گذاشتن رو اتیش
بقیه در
تعداد صفحات : 2
لحظه های خوش من و تو
بهترینا برای من و تو