loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
roya22.ir بازدید : 294 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

شب دلم بدجوری گرفته بود

شام نخوردم رفتم حیاط نشستم

هوا کمی سرد بود

و درکل برای دل شکسته من خوب بود
به تاب کناری حیاط نگاه میکردم

دلم تاب بازی میخواست

درست مثل بچگیام که تو باغ بابام برام تاب درست میکرد

رفتم نشستم رو تاب

کمی نبود که نشسته بود که نیلوفر اومد

اومد کنار واستاد

چرا خونه مایی؟

چی میخوای از ما؟

چرا نمیری؟

 

بقیه در ادامه مطلب

 

roya22.ir بازدید : 336 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

برادرش خونه میاد شبا

-نه نمیاد ایران نیستش

اون تو اتاقش چرت و پرت زیاد داره ولی محسن نه

وسایل محسن رو برداشت و برد

البته کمی شو

بعد رفتش

خب حداقل یه اتاق داشتم که کلیدشم دست خودم بود

خانواده خوبی بنظر میرسیدن

البته امیدوارم اینطوری باشن

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 387 دوشنبه 24 آذر 1393 نظرات (0)

محسن:کی بودن اینا

چیکارت داشتن

با تواما

دریا فقط به خودش میلرزید چیزی نمیگفت

بهزاد:بزار به خودش بیاد میگه

محسن:شاید راست میگفتن باید بدونیم اونا کی بودن

دریا نا خوداگاه زد زیر گریه

بهزاد:چرا گریه میکنی،گریه نکن

خونتون کجاست؟کجا ببریمت؟کجا برسونیمت

دریا:هرجا که دوست دارین پیاده ام کنید

محسن:یعنی چی؟
نمیدونی خونتون کجاست؟

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 306 شنبه 22 آذر 1393 نظرات (0)

مجید:پس کجاست

بیتا:من چه بدونم

مجید:پس رابطه مونم تموم شد

دفتر پیدا نشه مجیدم تموم میشه برات

بیتا:دست من نیست نفهم بفهم

مجید:منم گفتم باشه

منم دیگه برای تو نیستم

دفترو پیدا میکنی برام میاری فهمیدی

بیتا:من از کجا پیداش کنم

مجید:مشکل خودته

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 330 شنبه 22 آذر 1393 نظرات (0)
بیتا :خفه شو چی چی رو دوسش داره
حرف درست نکن واسه خودت
تینا:وا مگه چی گفتم من
دریا جون چیز بدی گفتم من
دریا
دریااااااا
دریا که تو فکر بود
دریا:بله
تینا:حواست کجاست عزیزم
دریا:چیزی شده
مجید:دریا جان اتاق خالی رو قراره بدیم به تو
تو ام فکرت مشغول بود نشنیدی
دریا:مرسی اقا مجید
بقیه در ادامه مطلب
roya22.ir بازدید : 328 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (1)

بیتا اونو خونه خودش و بروبچ به قول خودش برد

-مجید خونه ای
مهمون داریم
دریا به خودش لرزید
-پسر تو خونه هس
-نترس دریایی اتاقاشون جداس
بچه ها بیاین مهمون داریم
پسرا با تینا اومدن
تو خونه سه تا پسر بودن با منم میشدن سه تا دختر
حسین و مجید با هم برادر بودن
خونه مال مجید بود و حسین برادر کوچیک مجید بود که تازه از سربازی اومده بود
شهرام اینجا نمیموند هر از گاهی میومد بخاطر تینا
هروقتم بقول خودش با ننه باباش بحثش میشد میود
بقیه در ادامه مطلب
 
roya22.ir بازدید : 328 سه شنبه 18 آذر 1393 نظرات (0)
دیگه طاقت گریه هم نداشت
رفت تو خونه منتظر بهنام نشست
بهنام اومد
در رو باز کرد دریا رو دید
د ر ی ا
تو
دریا
اینجا چیکار میکنی دریا
شادی نگاهی به بهنام انداخت
اشک از چشمان دریا سرازیر شد
-بهنام این خانوم کیه
میگه نامزدته
بهنااااااااااااااام جواب منو بده لعنتی
د حرف بزن کثافت
بقیه در ادامه مطلب
roya22.ir بازدید : 335 سه شنبه 18 آذر 1393 نظرات (1)
دریا سوار شد
اتوبوس راه افتاد
به سمت سرنوشت دریا
تو دلش اشوب همش
آخه اولین بارش بود تنهایی جایی میرفت
همش میترسید
از جامعه
از چیزایی که شاید سرش بیاد
این ترس خیلی آزارش میداد
شب بود
ولی دریغ از خواب
تو این چند روز راحت نتونسته بخوابه
خیلی خوابش میومد
ولی از شیشه اتوبوس بیرون رو نگاه میکرد
بقیه در ادامه مطلب
 
roya22.ir بازدید : 304 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (0)
پس مجبور بود بره تهران
باید میرفت تهران
تو ذهنش فکرای عجیبی میومد و میرفت
مثل یه کابوس شده بود زندگیش
بهنام
اگه نتونه پیداش کنه چی
ترسی تو دلش نقش می بست
ولی محکم به خودش میگفت من میتونم
من باید برم تهران بهنام رو پیدا کنم
وسایلش رو بست
ساکش رو آماده کرد
شب مامان زینبم بی خواب بود
اونم مثل دریا نمیتونست بخوابه
بقیه در ادامه مطلب
roya22.ir بازدید : 370 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (1)

قسمت اول

 

دریا شخصیت اول رمان

دختری با چشمای درشت و آبی

دختری زیبا و مهربون با پوشت سفید و موهای بور

قد 168

وزن63

 

خسرو:یکی از پسرای پولدار شهرستان

پسر کدخدا که دریا رو میخواست

*********************

در زده شد

-مادر بزرگ دریا در رو باز کرد

-چی کی نه برای چی

با صدای گریه و ناله مادر بزرگ دریا به سمت در دوید

مادر بزرگش رو بی حال یافت

-مامان زینب چی شده

مامان زینب

نه صدایی نمیشنید

بقیه رمان در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 387 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (0)

سلام من رویام

مدیر کل این سایت

سایت لحظه های خوش من و تو

20 سالمه البته دی ما میرم 21 سالگی

این اولین رمان منه

درمورد مشکلات دختری بنام دریا

که کمی از مشکلات جامعه ما رو هم بیان میکنه

مقدمه رمان:

دریا دختریه که بعد از شنیدن خبر فوت عزیزانش تصمیم میگیره از شهرستان به تهران بیاد

با کلی مشکل و خطرات مواجعه میشه

با سگ های خیابونی مواجعه میشه

به همین دلیل اسم رمانمو سگ های خیابان گذاشتم

لینک تصویر جلد رمان

https://rozup.ir/up/roya2/Pictures/saghaikiyaban_roya2-rzb-ir.png

لینک تاپیک انتقاد از رمان

http://roya2.rzb.ir/Forum/Catgory/127/Post/3808

لینک تاپیک رمان

http://roya2.rzb.ir/Forum/Catgory/100/Post/3809

نظر یادتون نره

منتظر قسمت های رمانم باشین

منبع رمان لحظه های خوش من و تو میباشد

و کپی برداری بدون زکر تاپیک اصلی این رمان غیرقانونی میباشد

من نویسنده این رمان راضی نیستم

بدون ذکر این لینک

http://roya2.rzb.ir/Forum/Catgory/100/Post/3809

رمانمو بزارین

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 1979
  • آی پی امروز : 521
  • آی پی دیروز : 383
  • بازدید امروز : 3,048
  • باردید دیروز : 1,531
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17,109
  • بازدید ماه : 47,580
  • بازدید سال : 146,823
  • بازدید کلی : 2,534,415
  • کدهای اختصاصی

    الکسا