نترس، نگرانی برای چه، خجالت دیگر چرا، خیالت راحت پررو نمی شود، تو كه اصلا كوچك نمی شوی، تازه آنقدر بزرگ می شوی كه نگو، با خودت روراست باش، قلبت مال اوست، فكر و ذهنت هم همین طور، یك ساعت كه نمی بینی اش دلت برایش تنگ می شود، آخر او آدم خوبی است. مهربان، وفادار،اهل زندگی با گذشتی كه مثال زدنی است. ولی زبانت نمی چرخد مثل این كه گویی سربی به پایش بسته اند. وقتی می خواهی تمام احساست را یك جا جمع كنی و آن را مثل بمب محبت بر سرش بریزی، عرق سرد بر پیشانی ات می نشیند و دو دل می شوی كه بگویی یا نه. تردید نكن. یك نفس عمیق بكش و هرچه غرور و ترس و خجالت است را دور بریز و بگو:«دوستت دارم .»
بقیه در ادامه مطلب