یه 20 دقیقه ای معطل شدم تا اینکه زنگ زد دارم میام چه زود اومدی
گفتم ساعت 12 زوده خوشگله
منم روم باز شده یه حس صمیمت پیدا کرده بودم
یعنی این محیط صمیمی رو مریم خودش ایجاد کرده بود
مریم اومد سوار ماشین شد
یه دوست داشتم بهنام یه رستوران کوچیک برای خودش داشت
دست مریم رو گرفتم بردم اونجا
ادامه داستان در ادامه مطلب