به نام خدا
شاید هر لحظه از روز و شب بشود زجه های عاشقی را در پس لحظه ها شنید شاید ناله های عاشقی که در سکوت تنهایی از درون در حال شعله ور شدن است را بتوان دید و هر کدام در آتش عشق در حال سوختن باشند را درک کرد اما نوشته های من داستان نیست این مرگی که اکنون در آرزویش لحظات را میشمارم است
ای کاش خودکشی را خداوند نهی نمیکرد ایکاش این راه میانبر را خداوند از انسان نمیگرفت تا هیچ کس با مرگ تدریجی جان نمی باخت
من حمیدم آدمی احساساتی و در سینه ام قلبی بیمار . یک بازنده و منتظر .نه منتظر بازگشت عشق منتظر لحظه مرگم .تنها آرزویم مردن در آغوش عشقم بود .آری بود
مردی مغرور با یک زندگی بدون عشق ..اما عاشق شدم آری عاشق شدم .عاشق رعنا .دختری که بهم وعده داده شده بود میاید و عشق را بهت هدیه میدهد
متن کامل در ادامه مطلب
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !