روزی یه کسی بود که عاشقانه می پرستیدمش.عاشقانه دیوونه اش میشدم
شب تا صبح به امید دیدارش می موندم...دلم پر میکشد برای صحبت باهاش..افسوس آن صدای گرم دروغ میگفت
دلم گرفته و باز می نویسم برای تو و امثال تو که غرورشان اسلحه ای است برای تخریب دلها.
سلامی برای شکستن قامت عشق می نویسم برای کسی که دوستش دارم اما لیاقت
این جمله ی مقدس را ندارد و گناه من این است که به زیر پاهای آهنین تو فرشی
از عشق ومحبت پهن کرده ام قافل از اینکه سنگینی قدم های تو عشق من را
خواهش والتماس و غرور مرا به زیر خود له میکند و ای کاش معنی نفرت را
میفهمیدم ای کاش می دانستم غرور چیست ای کاش می توانستم غروریاقی وقلب