بعداز مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید…
منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم
و هر لحظه بی آنکه تو بدانی
برایت آرزوی بهترین ها را کردم…
بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..
نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود…
بی آنکه خود خواهان آن باشی…
بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید…
چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید
هنگام دیدن چشمانت….
بعد از مرگم گرمای دستانم را حس نخواهی کرد..
دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند…
بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید….
صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد
تا بگوید:
“دوستت دارم”
بقیه در ادامه مطلب
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !