loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
roya22.ir بازدید : 358 دوشنبه 27 مهر 1394 نظرات (0)

هر دوشون از هوش میرن

محسن وقتی بیدار میشه می بینه مادرش بالاسرش واستاده و تو بیمارستانه

سراغ دریا رو میگیره و مادرش میگه که دریا هم حالش خوبه

محسن:اگه خوبه پس کو کجاست چرا نیومده

_مامان بچه بدنیا اومده درگیر اونه پسرم

_جدی میگی مامان

_آره یه دختر خوشگل و ناز

_کی مرخص میشم مامان

_محسن تو دو ماه تو کما بودی تازه از کما بیرون اومدی صبر کن میریم

_مامان دخترمو کاش میاوردی

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 374 یکشنبه 26 مهر 1394 نظرات (0)

محسن بزور خوابید اونقدر خوشحال بود با اینکه خسته بود نمیتونست بخوابه

از شدت خوشحالی تو خودش نبود ولی نمیدونست که خوشحالیش تموم میشه

دریا هم راضی از این خواستگاری شب رو راحت خوابید و از سرنوشت خودش خبر نداشت

صبح شد خسرو طبق معمول مزاحم دریا

دریا هم به اون توضیح داد که نامزد کرده و خسرو دست از سرش باید برداره

ولی خسرو زیر بار این حرف نمیرفت

دریا اونقدر خوشحال بود که خودش هم باورش نمیشد یعنی تموم مشکلاتش حل میشد از طرفی محسن هم پسری جذاب بود

با هیجان خاصی منتظر اومدن محسن بود چون واقعا محسن رو دوست داشت

محسن بیشتر از همه به اون کمک کرده بود تو لحظه های سخت سخت

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 409 شنبه 25 مهر 1394 نظرات (1)

گشت و آدرس شهرستان دریا رو یادداشت کرد فورا راه افتاد

بعد کلی رانندگی و خستگی به شهرستان دریا رسید.ناگهان نگاهش به خسرو افتاد

_سلام آقا ببخشید خونه زینب خانم کجاست؟

_نمیشناسم

-همون که نوه ای به اسم دریا داره

خسرو جا خورد و به خودش اومد .اخمی غلیظ کرد و گفت:

_چیکارشون داری؟؟

_من با دریا خانوم کار دارم

_مثلا چیکار؟؟؟

_باید با خودشون صحبت کنم

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 367 شنبه 25 مهر 1394 نظرات (0)

حسن از اتاق اومد بیرون رفت سمت دراتاقش

ولی همش به دریا نگاه میکرد

چند دقیقه ای واستاد و به دریا خیره شد

بعد رفت داخل اتاقش

پشت میزش نسشته بود تو دلش آشوب بود چیکار کنه...چطوری به دریا بگه که عاشقش شده

میترسید از بیان این حس میترسید

دریا خسته تر از همیشه به فکر مامان زینب بود...خیلی وقت بود ازش خبری نداشت

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 550 سه شنبه 16 تیر 1394 نظرات (1)

خودشم متوجه نشد کی خوابش برد

محسن هم پریشون بود بی خواب بود

تو فکر دریا بود
پامیشد گوشه تخت می نشست کمی فکر میکرد

بعد دراز میکشید

آشفته خوابش برد

صبح زود دریا از خواب پاشد

صبحونه خورد منتظر محسن که بیاد با هم برن شرکت

ولی هرچی منتظر موند دید محسن نیومد

محسن دیر کرده بود رفته بود بیرون و هنوز پیداش نشده بود

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 323 یکشنبه 19 بهمن 1393 نظرات (0)

سلام دوستان خوبید خوشید

ببخشید که دیر شد این قسمت رمان

کمی درگیر سایت بودم نتونستم بنویسم

قول میدم حتما جبران کنم

******************

نقل از زبان محسن

دریا میخواد بره

یعنی چیکار میتونم بکنم

کاش بمونه

آخه واسه چی میره

من که براش کار جور کردم

اینطوری نمیشه باید با دریا صحبت کنم

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 291 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

روبه من کرد دریا مدارک شناسایی تو بده خانوم کیانی

تا برای من بیاره تو اتاق و فرم رو پر کن

بعدش به سمت اتاق رفت

منم مدارک شناسایی خودمو یعنی شناسنامه مو دادم به خانوم کیانی

خانوم خوب با شخصیتی نشون میداد

من کار با کامپبوتر بلد نبودم

پس باید ازش یاد میگرفتم

بقیه درادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 327 چهارشنبه 03 دی 1393 نظرات (0)

سر میز شام نشستم محسن برام شام کشید

نیلوفر اومد

کنار اپن واستاد

نیلوفر:بله به به شمع عاشقونه نمیخواید

محسن:تا تو هستی شمع واسه چی؟

باز نیلو فضولی کردی؟

من ساکت بود به حرفای اونا گوش میدادم

نیلوفر:خیلی پرویی ها محسن

محسن:من پرو تو کم رو

میشه بزاری شام کوفت کنم

نیلوفر:خجالت بکش

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 294 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

شب دلم بدجوری گرفته بود

شام نخوردم رفتم حیاط نشستم

هوا کمی سرد بود

و درکل برای دل شکسته من خوب بود
به تاب کناری حیاط نگاه میکردم

دلم تاب بازی میخواست

درست مثل بچگیام که تو باغ بابام برام تاب درست میکرد

رفتم نشستم رو تاب

کمی نبود که نشسته بود که نیلوفر اومد

اومد کنار واستاد

چرا خونه مایی؟

چی میخوای از ما؟

چرا نمیری؟

 

بقیه در ادامه مطلب

 

roya22.ir بازدید : 336 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

برادرش خونه میاد شبا

-نه نمیاد ایران نیستش

اون تو اتاقش چرت و پرت زیاد داره ولی محسن نه

وسایل محسن رو برداشت و برد

البته کمی شو

بعد رفتش

خب حداقل یه اتاق داشتم که کلیدشم دست خودم بود

خانواده خوبی بنظر میرسیدن

البته امیدوارم اینطوری باشن

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 387 دوشنبه 24 آذر 1393 نظرات (0)

محسن:کی بودن اینا

چیکارت داشتن

با تواما

دریا فقط به خودش میلرزید چیزی نمیگفت

بهزاد:بزار به خودش بیاد میگه

محسن:شاید راست میگفتن باید بدونیم اونا کی بودن

دریا نا خوداگاه زد زیر گریه

بهزاد:چرا گریه میکنی،گریه نکن

خونتون کجاست؟کجا ببریمت؟کجا برسونیمت

دریا:هرجا که دوست دارین پیاده ام کنید

محسن:یعنی چی؟
نمیدونی خونتون کجاست؟

بقیه در ادامه مطلب

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 1979
  • آی پی امروز : 435
  • آی پی دیروز : 383
  • بازدید امروز : 2,345
  • باردید دیروز : 1,531
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16,406
  • بازدید ماه : 46,877
  • بازدید سال : 146,120
  • بازدید کلی : 2,533,712
  • کدهای اختصاصی

    الکسا