کسری-سلام !
من-...
کسری-خب حداقل امشب حرف بزن !
من-....
کسری-ای بابا !
اومد جلوی تخت زانوم زد ودستامو گرفت توی دستاش ... اروم روی دستم رونوازش کرد وبا لحن گرمش ادامه داد:چرا حرف نمیزنی ؟ اصلا میدونی مابرای جی اینجا هستیم ؟هه معلومه که میدونی !خب حداقل بگو نظرت چیه ؟!
من-...
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !